خواب جاوداني
زير ان سنگ سياه پهن کرده مادر رختخوابم
سرفه ها. محض خدا خاموش ميخواهم بخوابم
سوزه ها افسانه ها* اي ناله هاي اسماني
اشکها فرياد ها اي نغمه هاي زندگاني ميفشارم دستتان را با دو دست استخواني اخر امشب رهسپارم سوي خواب اسماني