امامان دیگر در زمان خودشان امامت کردند و بعد از یک عمر معمولی دار فانی را وداع گفته و مثل مردم عادی از دنیا رفتند حال چرا بین این امامان فقط امام زمان علیه السلام غیبت کردند و فلسفه و علت غیبت او چیست؟ این سوالی است که ما در نوشتار زیر با استناد به احادیث و وقایع تاریخی و عقل در صدد بیان آن هستیم. امیدوارم که مفید واقع شود. به طور خلاصه علت و فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام را در نکات زیر میتوان بیان کرد.
1) خوف از کشته شدن
2) عدم بیعت با طاغوت
3) آزمایش بندگان
4) حکمت الهی
توضیح و تفصیل دلایل در ادامه مطلب
در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به ائمه علیهم السلام یا ولایت آنها اشاره دارد از جمله آیه تطهیر یا آیه اکمال دین. و در قرآن به هیچ وجه به طور صریح از ائمه علیهم السلام و ولایت آنها نام برده نشده است ولی با دقت در آیات مصداق آنها که ائمه معصومین علیهم السلام می باشند کاملا هویداست. از جمله آیه ولایت که خداوند می فرماید: ولی شما کسی است که در حال رکوع زکات میدهد. این آیه هر چند که به طور صریح از حضرت علی علیه السلام نام نبرده است ولی با توجه به اینکه تا آن زمان فقط حضرت علی علیه السلام چنین کاری را انجام داده بودند و بین مسلمین این کار علی علیه السلام مشهور بود بنابراین به محض نزول آیه مسلمین دقیقا فهمیدند مراد خدا چه کسی است؟ حکمت خدا و مصلحت او (شاید به جهت آزمایش مومنین) اقتضا میکند که به طور صریح برخی چیزها را عنوان نکند بلکه قرائنی قرار دهد تا خود مومنین مصداق آن را پیدا کنند.
با این مقدمه عنوان می کنیم آیات زیادی در مورد امام مهدی علیه السلام در قرآن وجود دارد که برخی به صفات او اشاره دارند و برخی به حوادث قبل از ظهور و برخی به حکومت او. که محققین امر بیش از 200 آیه در این مورد کشف کرده اند (از طریق روایات کشف کرده اند) ولی ما در این مختصر فقط به چند آیه اشاره کرده و ترجمه میکنیم تا زمینه ای باشد برای تحقیق دوستان
آیات را در ادامه مطلب ببینید
غنچه و خار
غنچه ای از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت...
گل چه زیبا شده بود!
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک
آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید:
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت:
_ ســــــــــــــــــلام _
چشم ها را باید بست...!
اهل تهرانم
درب و داغانم!
عمه ای دارم بدتر از درد کمر!
دوستانی همه خنجر در دست!
و خدایی که مرا برده ز یاد
لای این دود و آه ،پشت این ابر سیاه!
اهل تهرانم
حرفه ام بنایی ست
گاه گاهی قفسی می سازم
می فروشم به شما
تا دل نقلی تان خوش بشود!
خوب می فهمم
قفس آجری ام بی نان است!
اهل تهرانم
نسبم شاید برسد
به خود خواجه محمد آغا!به زنی زیر پل حافظ نرسیده به سر فردوسی!
ادامه مطلب...